کد مطلب:303623 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

شروع مصائب جانگذار حضرت فاطمه زهرا
در شروع مصائب حضرت زهرا علیهاسلام باید گفت كه از زمانی كه هنگام رحلت حضرت رسول اكرم صلی آله وعلیه وآله رسید و آن حضرت جهان فانی را وداع فرمود مصائب پشت سر هم یكی بعد از دیگری بر زهرای مرضیه علیهاسلام وارد شد، نوشته اند كه بعد از آن كه سه روز جنازه پیامبر بر روی خاك ماند و مردم در محلی بنام سقیفه بنی ساعده جمع شده بودند تا خلافت ابوبكر را تدارك نمایند و علی و فاطمه علیهاسلام غریبانه به اتفاق تنی چند از صحابه كنار پیكر بی جان رسول خدا (ص) می گریستند چون از كار دفن پیكر پاك رسول خدا (ص) فارغ شدند و آن جناب را در حجره اش به خاك سپردند خدمت حضرت زهراعلیهاسلام رسیدند و ایشان را در رحلت پیامبر(ص) تسلیت گفتند آن بانوی داغدار به آنها فرمود: چگونه دلتان آمد كه آن جسد پاك را به خاك بسپرید؟ و حال آن كه او نبی الرحمة و مصداق لولاك لما خلقت الافلاك بود. (یعنی اگر تو نبودی افلاك را نمی آفریدم)

گفتند ای دختر رسول خدا ما نیز عزا داریم لكن از فرمان خدا نمی توان بیرون شد در اینجا بود كه دختر رسول خدا (ص) سخت بگریست و به زیارت قبر پدر شتافت و مشتی خاك از آن مرقد مطهر برداشت و بردیدگان خویش گذاشت و خیلی بی تابانه گریست و اینگونه در كنار قبر مطهر پدر مرثیه سرایی كرد:


ماذا علی من شمّ تربة احمد

ان لا یشمّ مدی الزمان غوالیا


به روایت مرحوم محدث قمی [1] اینگونه فرموده است:


ماذا علی المشتّم تربة احمد

ان لایشّم مدتی الزمان غوالیا


صبّت علیّ مصائب تو انها

صبت علی الایام صرن لیالیا


و در درالتنظیم شیخ یوسف شامی به نقل محدث قمی آمده است كه حضرت زهرا علیهاسلام در فراق پدر بزرگوارش مرثیه زیر را سروده و در جوار قبر منورش خوانده است:


قل للمغیّب تحت اثواب الثری

ان كنت تسمع صرختی و ندائیا


صبت علی مصائب لو انها

صبت علی الایام صرن لیالیا


قد كنت ذات حمیً بظلّ محمد

لا اخش من ضیم و كان حمالیا


فالیوم اخضع للذلیل و اتّقی

ضیمی و ادفع ظالمی بردائیا


فاذا بكت قمریّة فی لیلها

شجنا علی غصن بكیت صباحیا


فلاجعلنّ الحزن بعدك مونسی

ولا جعلن الدمع فیك و شاحیا


اینك ترجمه ابیات حزن آور آن بانوی بزرگوار اسلام را مطالعه فرمایید:

آن كس كه تربت پاك احمد (ص) را ببوید تا زنده است دیگر نیازی ببوئیدن عطری ندارد مصائبی بر جان من ریخته شده كه اگر بر روزها ریخته می شد روزها شب می شدند بگو بر آن كس كه زیر جامه خاك نهان گردیده اگر بودی می شنیدی شیون و فریادم را من در سایه محمد صلی الله علیه وآله مورد حمایت بودم و از ناحیه هیچ ظالمی در زیرلوای ایشان بیمی نداشتم اما امروز ناگزیر پایمال ناكسان گردیده و می هراسم از ظلمی كه به من می شود و با چادرم از خود دفع ظلم می كنم و همچنان كه قمری در شب تار اندوهگین بر شاخسار گریه كند من نیز با اندوه صبح و شام در غم هجران می گریم ای پدر بعد از رحلت تو مونسم اندوه من است یعنی حزن و غم را بعد از تو مونس خویش قرار می دهم و اشك چشم را در فراق تو همچون گلوبند زیور خود می گردانم.


[1] مفاتيح/297.